جدول جو
جدول جو

معنی نازک چر - جستجوی لغت در جدول جو

نازک چر
(دُ مَ شِ کَ)
نازپرورده. که در ناز و نعمت زیسته است. که همه غذائی نتواند خورد. که به غذای لطیف و خوب عادت کرده است. خوش خوراک. نازک خوراک
لغت نامه دهخدا
نازک چر
آنکه درنازونعمت پرورده شده کسی که بغذا های لطیف و خوب عادت کرده نازک خوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
صنعتگری که کارهای ظریف انجام می دهد، آنکه اشیای ظریف می سازد، استاد بنّا که روکار ساختمان و کارهای سفیدکاری و گچ بری را انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازک دل
تصویر نازک دل
زودرنج، رقیق القلب، برای مثال کار هر نازک دلی نبود قتال / که گریزد از خیالی چون خیال (مولوی - ۸۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان در 7هزارگزی شمال آستانه و 7هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ آستانه به رشت و در کنارۀ غربی سفیدرود، در جلگه واقع است هوایش معتدل مرطوب و مالاریاخیز است. 254 تن سکنه دارد، اهالی فارسی را به لهجۀ گیلکی تکلم می کنند. آب این ده به وسیلۀ نهر روشن آب که از سفید رود منشعب است تأمین می شود. محصولش برنج و ابریشم و کنف است و مردمش به زراعت اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 301)
لغت نامه دهخدا
(زُ تَ)
ظریف. لطیف. نازپرورده. نازک بدن
لغت نامه دهخدا
(زُ)
در تداول بنایان، آنکه گچ بدیوار مالد یا گل گچین و امثال آن سازد. بنائی که سفیدکاری و گچ بری کند. بنائی که تنها به گچ کاری پردازد. (یادداشت مؤلف). مقابل سفت کار و کلفت کار
لغت نامه دهخدا
(زُ چَ)
نازک چر بودن. صفت نازک چر. رجوع به نازک چر شود
لغت نامه دهخدا
(زُ کَ مَ)
نازک میان. کمرباریک. لاغرمیان. که میانی لاغر و باریک و موزون دارد:
پنجۀ بهلۀ نازک کمران
با عدم دست و گریبان شده است.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُمَ فِ / فَ)
نازک خوار
لغت نامه دهخدا
(زُ جِ گَ)
که جگری نازک و آزارپذیر دارد. که نازپرورده و حساس است و زودرنج:
نازک جگران باغ رنجور
شیرین نمکان تاک مخمور.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زُ دِ)
دل نازک. رقیق القلب. لین الفوآد. زودرنج. آنکه زود از بدی متأثر شود و گرید. حساس:
زنان نازک دلند و سست رایند
بهر خو چون برآریشان برآیند.
(ویس و رامین).
بس این سنگ سخت از دل انگیختن
به نازک دلان درنیامیختن.
نظامی.
مرنج ای شاه نازک دل بدین رنج
که گنج است آن صنم در خاک به گنج.
نظامی.
کار هر نازک دلی نبود قتال
که گریزد ازخیالی چون خیال.
مولوی.
نشست و خاست چو شبنم در این گلستان کن
مشو به خاطر نازک دلان گران زنهار.
صائب.
نازک دلی مباد که رحم آیدت بمن
زودم بکش نگاه به این چشم تر مکن.
؟ (از انجمن آرا).
در این سودا چرا باشد زیانم
که او نازک دل و من سخت جانم.
وصال
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازک تن
تصویر نازک تن
نازک بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک خور
تصویر نازک خور
نازک خوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از ناملایمات زود متاثر گردد زود رنج حساس. زنان نازک دلندوسست رایند بهر خو چون بر آریشان برآیند. (ویس ورامین)، رقیق القلب مهربان: کار هر نازک دلی نبود قتال که گریزد از خیالی چون خیال. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
بنایی که بدیوار گچ مالد و سفید کاری و گچ بری کند مقابل سفت کار کلفت کار، نجاری که اشیا چوبین ظریف سازد از قبیل تخته نرد النگو کیف زنانه
فرهنگ لغت هوشیار
کمرباریک لاغر میان: پنجه بهله نازک کمران با عدم دست و گریبان شده است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی ازدو استخوان تشکیل دهنده ساق پا است. این استخوان دراز و نازک است و کمی در عقب و خارج استخوان درشت نی قرار دارد و دارای یک تنه و دو انتها است. تنه اش منشوری شکل و دارای سه سطح و سه خط الراس است. انتهای فوقانی این استخوان را سر نازک نی مینامند که در بالا به زایده ای موسوم به زایده نیزه یی ختم میشود. انتهای تحتانی آنراقوزک خارجی میگویند قصبه صغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک چری
تصویر نازک چری
کیفیت و حالت نازک چر نازک خواری
فرهنگ لغت هوشیار
حساس زود رنج. یا نازک جگران باغ. گلها: نازک جگران باغ رنجور شیرین نمکان تاک مخمور. (نظامی گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند، مقابل سفت کار، کلفت کار، صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک نی
تصویر نازک نی
((~. نِ))
یکی از دو استخوان تشکیل دهنده ساق پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک دل
تصویر نازک دل
((~. دِ))
زودرنج، حساس، رقیق القلب
فرهنگ فارسی معین
باعاطفه، حساس، رقیق القلب، زودرنج، سریع التاثیر، سریع التاثر، عطوف، مهربان
متضاد: سنگدل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک، ظریف، لاغر، لطیف، نازک بدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضعیفی، شکنندگی
دیکشنری اردو به فارسی